صدا و سیمایی بود و گزارشگرنماهایی از جنس عقده و ناجوانمردی که در قاموس آنها چیزی به نام احترام به مخاطب جایی نداشت.
یکی از آنها را نام مردک بود که در عقده داری و بد پیله بازی برای خودش یلی بود.القصه، اندر تواناییهای گزارشگرنمای قصه ما همین بس که خودش یک تنه حال چند میلیون جمعیت را میگرفت بدون اینکه ککش هم بگزد و جالب است بدانید خیرندیده چنان تابلو و بدون هیچ ظرافتی از تیم یا شخص خاصی طرفداری میکرد که هرکس نمیدانست فکر میکرد وی پسر خاله نوه عمه ایشان است و چشمتان روز بد نبیند که اگر جناب مردک با کسی چپ می افتاد که دیگر هیچ و چنان بیچاره را آماج حملات بی رحمانه خود قرار میداد که گمان میکردی ارثیه آبا و اجدادی وی را به غارت برده است و از ابتدای گزارشش تا سوت پایان بازی هر بار که چهره بخت برگشته را میدید وی را مورد الطاف بی پایان خود قرار داده و تا شخصیتش را با خاک یکسان نمی کرد دست بردار نبود و اصلا هم ذره ای برایش مهم نبود که این بیچاره ای که دارد چوب حراج به شخصیتش میزند میلیونها هوادار دارد که با این حرف های غیر مسئولانه او خونشان به جوش آمده و هر بد و بیراهی که به دهانشان بیاید نصیبش میکنند .
اما انگار نه ایشان گوشش بدهکار این حرفا بود و نه کسی بود که وی را نصیحت برادرانه کند که اینقدر آه و ناله و نفرین مردم را برای خود نخر و از تکه پرانیهای بی مزه ایشان که دیگر نگو که خودش میگفت و خودش هم در دل کلی ذوق میکرد که به به عجب تیکه ای انداختم از تیکه های فردوسی پور بهتر و خلاصه از ادبیات کنایی در گزارشش زیاد بهره می برد و زمین و زمان و دار و درخت را از این توانایی بی نظیرش بی نصیب نمیگذاشت و افاده فیض کردنهای عجیب و غریب ایشان در زمینه اطلاعات ریز و موشکافانه ای که ارائه میداد از دعوای شب قبل فلان بازیکن با زنش بر سر شوری یا بی نمکی غذا گرفته تا رنگ لباس زیر بهمان بازیکن و الی آخر.
بیچاره مردم آن روزگار که مجبور بودند یا صدای نامیمون وی را تحمل کنند و توهین هایی که او رسما و بدون هیچ تعارفی به شعور آنها میکند را نشنیده بگیرند و یا کلا قید گزارش و صدای ورزشگاه را بزنند و فوتبال را در سکوت مطلق ببینند.
واقعا باید خداوند را شکر کنیم که در روزگاری زندگی میکنیم که دیگر از این نوع گزارشگران بی وجدان خبری نیست و میتوانیم فوتبال را با گزارش گزارشگرانی ببینیم که لذت بازی و هیجانش را صد چندان میکنند!!!
یکی دیگر از آنها که شاید خیلی واژه گزارشگرنما برایش صادق نباشد از این بابت که بینوا حداقل عمدی در کارش به نظر نمیرسید و ضعف هایش بیشتر فنی بود تا اخلاقی .
یکی از این ضعفها که بیش از همه تابلو بود بالا بردن بیش از حد دوز هیجان هر صحنه ای بود که به نظر چیز خاصی هم نداشت اما ایشان چنان پرحرارت توصیف میکردند که فکر میکردیم احتمالا یا ما بازی دیگری را می بینیم یا ایشان کانال را عوضی گرفته اند و چنان آب و تابش میداد که دهان ما هم آب می افتاد که ای کاش ما هم همان چیزی را می دیدیم که ایشان می بیند و به نظر می رسید همچنان در هیجان بازی تاریخی و حماسی ملبورن قرار داشت و از این جو حالا حالا ها نمیخواست خارج شود و یکی هم نبود که به وی بگوید بزرگوار، حماسه ملبورن تمام شد و تا اطلاع ثانوی هم تکرار نخواهد شد و غزال های تیزپای ایران فعلا در خواب زمستانه تشریف دارند و این هایی هم که هستند در حد لاکپشت هم باشند باید خدا را صدهزار بار شکر کرد یا شاید هم کسی به ایشان گفته بود که گزارشگر باید با گزارشش بازی را پرهیجان تر کند والبته شاید این حرف تا حدی هم درست بود اما نه دیگر تا این حد که ایشان شلوغش میکرد
و یکی دیگر از این نوابغ که هیچ فرصتی را برای اثبات نظریه فیلسوفانه اش از دست نمیداد و با اعتماد به نفس کامل منتظر یک پاس پشت دفاع و به تبع آن گلی بود که اتفاق بیافتد تا ایشان گل از گلش بشکفد و بازهم از دفاع خطی بگوید و ضعفهایش و یکی نبود تا نظرات دانشمندانه ایشان را به گوش سرمربیان و بزرگان فوتبال دنیا برساند تا شاید آنها هم دست از این دفاع خطی به زعم ایشان احمقانه بردارند و روش فکورانه وی را به کار گیرند.الحق که آن جناب و صد البته همه ما داریم حیف میشویم با این همه استعداد ناب و خروار خروار اعتماد به نفس.
و نفر چهارم که در برابر گزارشش نه میتوانستی موضع مثبت داشته باشی نه منفی و در اغلب دقایق بازی گزارش خنثی و بی حرف و حدیثی را به قول خودش ارائه میداد که خوب، قابل تحمل بود و نفر پنجم که گزارشش به استاندارد ها نزدیک بود و مورد قبول عامه مردم هم قرار داشت و انصافا گزارشهای متعادلی را ارائه میداد و نه زیادی جانبداری میکرد و نه زیادی جو گیر میشد.فقط گاهی اوقات که گوشهایمان را تیز میکردیم احساس میکردیم کسی دارد پشت میکروفون چیپس و پفک میل میفرماید با ماست فراوان.و دوستان دیگری هم بودند که میشد از آنها هم گفت اما فعلا در همین حد کافیست.بله دوستان همه اینها مربوط به گذشته های دور بود و در عصر حاضر همه چی روبراه است. البته ما گفتیم و شما هم باور کردید!!!قصه ما به سر رسید ولی هنوز نمیدانیم چه خاکی به سرمان بریزیم و چطوری و به چه زبانی از بعضیها بخواهیم که بیشتر برای مخاطبشان احترام قائل باشند...
پسرخاله موری
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط just7 در تاریخ 1348/10/11 و 16:17 دقیقه ارسال شده است | |||
سلااااااااااااام . من تازه با سايتتون آشنا شدم .سايتتون عاليه . حرف نداره. درخصوص اين مطلب هم كاملا موافقم و فكر كنم كل ايروني ها موافق باشن. واقعا براي تمام گزارشكرهاي صداوسيما به جز يكي كه همه ميشناسنش متاسفم . بازم درررررررود بر رئال پاسخ : سلام
ممنون بازم سربزن |
این نظر توسط آرتمیس در تاریخ 1348/10/11 و 16:00 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام .یه خبر مهم زدم تو وبم.بیا بخون و اطلاع رسانی کن لطفا.مرسی |
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
فقط ؟
نظرتون در مورد وبلاگ؟
طرفدارکدام تیم هستید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت