بگذارید از اول شروع کنم . از اوله اول . در واقع از شروع تمدن بارسلونا , وقتی می گویم تمدن , خیلی ها گمان می کنند منظورم تواریخ هفت هزار ساله یا قبل میلاد باشد.نه,جای دوری نروید منظورم همین 4 , 5 سال اخیر است. زمانی که پسران طلایی و فوق فانتاستیک کاتالونیا با مربی جوان و طاسشان مقابل چلسی داشتند هنر نمایی می کردند. هنر هایی که فقط از شخص آنها بر می آید . برای لگدمال کردن طفلان معصوم استمفورد بریچ ( درست نوشتم ؟) , درون محوطه ی جریمه ی خودی صف بسته بودند و داور و یاورشان هم با سوت نزدن ها و چشمک زدن هایش حال هوای خاصی به پیپی های پپ می داد.
آری,بارسلونا داشت برگ جدیدی از فوتبال را ورق می زد . یک فوتبال آهنگین و به قول خودشان تیکی تاکای همراه با خلاقیت , مهارت , ظرافت و نظم و هماهنگیه عوامل در ظاهر غیر خودی اما خودی.
البته آن موقع ها از جفتک اندازی مزدک پشت میکروفون و مسی مسی ها و بارسلونا بارسلونا های کلفت خیابانی و امثال آنها اثری نبود . بلکه این دو عزیز آن موقع مجذوب و دربه در تیم ملی ایتالیا بودند . تیمی که بر حسب اتفاق و خوش اقبالی و خوش شانسی این دو عزیز , قهرمانی جام جهانی را یدک می کشید. خوب یادم می آید تو ویژه برنامه ی یورو 2008 بود که مجری(یادم رفته همین آقای بی وجدانی بود یا یکی دیگه , خلاصه ) داشت یکی یکی تیم محبوب دور و بری ها را جویا می شد که وقتی نوبت آقای میرزایی شد , پرسید : «خب مزدک جون تو هم همون ایتالیا دیگه ؟ » و مزدک با ترس و دلهره و پیشانیه عرقی این را در جواب گفت :«نه , من که خیلی وقته پرچم ایتالیا رو آوردم پایین » جالبیش اینجا بود که اون موقع فقط چند روز از هنر نمایی دست های پاک ایکر مقدس مقابل لاجوردی ها می گذشت .
به هر حال آن موقع ( برگردید سر بحث بارسا ) جشن و پایکوبی در سراسر دنیا بر پا شده بود و همگی این تیم محجوب و دوست داشتنی را ستایش می کردند.اما بین آن همه همهمه , گروهی وجود داشت که در کناری به دیوار تکیه داده بودند و سرشان را تکان می دادند و مدام این را زمزمه می کردند : «ای مردم ساده لوح قول این غول های ماکتی را نخورید » اما نه , اوضاع خیلی قاراشمیش تر از اینها بود که بتوان با امر به معروف و نهی از منکر حقایق را بر دیگران افشا کرد .و آنهایی که موقع نقل و انتقالات تابستانی خیلی چیز ها در قلبشان تغییر می کند ( تماشاگر نما ) این بار دیوانه ی آبی اناری ها شده بودند . افرادی که متاسفانه تعدادشان در کشور ما چند برابر جاهای دیگر است . همان افرادی که مثل قطب نما عمل می کنند با این تفاوت که به جای شمال قدرت و به جای جنوب ضعف قرار گرفته باشد.از آن به بعد بود که اوضاع کم فیکن شد استدیوی دنج و شیک و بسیار مجلل برنامه ی گزارش ورزشی تبدیل به وی آی پی بارسایی های دو آتیشه ی صداو سیما اعم از صدابرداران , تصویربرداران و نمیدونم چی چی بردارانی شد که وقتی داور محبوبشان خلاف قانون عمل نمی کند و یک پنالتی دیگر به لیونل هدیه نمی دهد ,خواهر و مادرش را با هم قاطی می کنند و آقای نا جاودانی هم برای حفظ ابروی نداشته ی شان فقط می گوید :«بچه ها اینجا همه می گفتند پنالتیه » و بعد هم با تبسم و خنده ای تلخ به کارناشناس برنامه رو می کند و می گوید :«خب رئال به هر صورت برد , به حر حال بریم سر بحث فنی » و آقای کارناشناس هم با آهی مخلوط با خنده شروع می کند به بلغور کردن چرند پرند هایی که در خانه ازبر شده است , مثل یک رادیوی کهنه. هنوز هم سوژه ی داغ مجالس من و رفقایم آن بحث پر بار و آموزنده ی دکتر صدر و آقای جامدادی است . همانی که رضا خان خصوصیاتی که باید یک بازیکن درجه یک داشته باشد را می شمرد و آقای صدر هم در همی آنها به استثنای چند تای دره پیت, «سی آر سون » را برتر می داند اما هیجان انگیز ترین جا موقع جمع بندی است که این را از دکتر می شنویم : «طبیعتا چون مسی با اخلاق تر است و از فوتبال لذت می برد بی شک او قابل ستایش تر است » به هر حال زیاد جدی نگیرید ایرانی جماعت است دیگر . از همان هایی که می گویند پراید از بوگاتی بهتر است چون بنزین کمتری مصرف می کند و یا جی ال ایکس از آیفون پنج پیشرفته تر است چون راحت تر از جیب بیرون می آید .گفتم که , زیاد جدی نگیرید.
با این اتفاقات , رئال ما به دنیا آموزش داد که نباید جلوی این لشکر های مزدور زانو زد چون هرچه قدر هم گردن کلفت باشند پادشاه آنها همان آدم ترسو و بزدل سابق است . گنده ی شان هم هرچه قدر هم در شهرشان لات باشد جلوی عظمت رئال چیزی جز شکلات های پنج تومنی نیست .وقتی به دلیل سوزش شدید از ناحیه تحتانی سر تمرین با نوچه هایش نمی رود و در خانه می ماند و سریال ال کلاسیکو های فاجع بارش را می بیند.ناراحت است . فکر می کرد بد ترین حالت رو در رو شدن با په په ی بی اعصاب است . اما حداقل دستاوردی که در 3 الکلاسیکوی اخیر به دست آورد این است که شرایط می توانند بدتر هم بشوند .واران , نی نی لنگ درازی که برای اینکه مانور های مسی و استارت ها و فریب هایش را خنثی کند , کافیست یکی از تکل های بی خطر ولی وحشتناک و برق آسایش را نسیب مسی کند . تکل هایی که لیونل دوست داشتنی با آی کیوی بالای 200 بعد از 2,3 ثانیه دو هزاریش می افتد که توپ را لو داده است و اینبار او باید سد راه رافائل شود که مسلما با آن هیکل پا کوتایش نمی توتند جلودار پرگار دو متری شود !
احساس غرور می کنم وقتی کریستیانویی را می بینم که مسمم بند کفش هایش را سفت می کند . از خم ابروهایش پیداست که از خل بازی های پت و مت ( مسی و اینیستا ) که در زمین خودی با یکدیگر پینگ پنگ بازی می کنند و یه گله هم اسمش را گذاشته اند فوتبال فردا , کفری شده است و می خواهد نیم ساعتی برای بازی با من یو تمرین کند . آخرین جرعه ی آبش را قبل از بلعیدن بارسا می نوشد و با گذاشتن قدم اولش درون مستطیل سبز , لرزه ای ویرانگر بر پیکره ی بارسایی می افتد. لرزه ای که به قدری عمق دارد که شکافی در برنابئو ایجاد می شود و مسی با ساختار مولکولی خاک سانتیاگو مخلوط می شود , به طوری که در طول 30 دقیقه گزارشگر شبکه ی 3 یک بار هم اسمش را بر زبان نمی آورد.
معلونم نیست که بارسلونا چجور تیمی است که بازی با بهترین تیم تاریخش برای رئال چیزی جز یک سرگرمی نیست . مورینیو برای اولین بار موراتا را 90 دقیقه بازی می دهد و په په را هافبک تهاجمی میکند . در این میان ویکتوری که نشان میدهد بازوبندی که موجب بیشتر شدن ابهت بازیکن می شود در او اثر معکوس گذاشه , برای انجام وظیفه ی کاپیتانیش (اعتراض به داور در مواقع ضروری ) سنگ تمام می گذارد و با توپ و تانک و تیر و تفنگ , اعتراضش را به طور فوق العاده ملو به داور بازی نمایان می کند . البته حقم دارد من هم انتظار چنین رودست هایی از برادر تنی خودم ندارم . بعد هم که با آرنج می رود رو صورت دیگوی بنده خدا که فقط قصد خواباندن گرد و خاک را دارد . و چقدر تماشایی و مزه دار بود نگاه های تعجب آلود داور و کمک هایش و دیگو به والدزی که داشت له له می زد و تلف می شد. عجیب است نه ؟
به هر حال این تازه شروع قصه است . وقتی آلوارو با دستانش خروجی ها را به مسی و دارودسته اش نشان می دهد و می گوید :«حالا نوبت من و دوستانم است .»
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
فقط ؟
نظرتون در مورد وبلاگ؟
طرفدارکدام تیم هستید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت