در ابتدا چون بلند و مستحکم بود ، به او گفته شد که درون دروازه بازی کند . اما برادرش ، مارسلو به طور مصمم گفت :" یا مهاجم نوک باش یا بازی نکن . " نتوانست از فرمان برادرش سرپیچی کند ، شخصی که او را وارد این سرگرمی جدید که نامش فوتبال بود کرد ... از نظر ذهنی در مدرسه آگوستینیانز در ال اسکوریال خود را شکل داد و از نظر بدنی در خیمناستیکا اسپانیولا (چرا که این باشگاه نزدیک خانه شان بود) . سانتیاگو برنابئو 16 سال بود که به تیم جوانان رئال مادرید ملحق شد و از همان زمان رویاپردازی هایش را برای حضور در تیم اصلی آغاز کرد . اما کارش به آن جا ختم نشد . او همه کاری برای باشگاه می کرد ، حتی شده رنگ کردن فنس های زمین اودونل که در سال 1912 افتتاح شده بود . تعصب و فداکاریش برای باشگاه بیشتر و بیشتر می شد .
به ادامه ی مطلب بروید...
اولین بازیش کمی خاطره انگیز بود . وقتی بازی با انگلیس اسپورتز شروع شد ، سوترو آرانگورن ، بازیکن رئال مادرید که هافب چپ بود نتوانسته بود به بازی برسد . پس مارسلو ، برادرش به او گفت که لباس هایش را عوض کند و وارد زمین شود . بدین ترتیب بالاخره رویاهایش به حقیقت پیوست .
بدین ترتیب ، تا سال 1928 در ترکیب رئال مادرید بازی کرد ، یار فیکس بود و همه توانش را برای خدمت به باشگاه گذاشت . معمولا در خط هافبک یا مهاجم نوک بازی می کرد شوتهای قدرتمندی می زد و سرزن بود . اما نقطه ضعفش در حرکات پا به توپش بودند که آن را با انگیزه بالایش رفع می کرد . آمارش 69 گل در 79 بازی بود که قابل تحسین است و در سال 1917 جام حذفی را برد ، هر چند که به علت مصدومیت در نیمه نهایی ، در فینال حاضر نبود . همچنین نه جام محلی را هم بدست آورد .
اما بزرگترین بدشانسی او این بود که هیچ گاه پیراهن تیم ملی اسپانیا را به تن نکرد . در سال 1922 برای بازی دوستانه با پرتغالی دعوت شد و وقتی داشت وارد زمین می شد ، ریوته ، مربی وقت تصمیم گرفت که او را با بازیکن دیگری عوض کند . درست است که در آن جا نا امید شد اما ذره از از عشقش به فوتبال کم نشد .
مربی ، بازیکن ، سرپرست و مدیر رئال مادرید
"من در رئال مادرید فوتبال بازی کردم چرا که به چیز دیگری فکر نمی کردم ، مربی شدم چرا که به چیز دیگری فکر نمی کردم و مدیر شدم چرا که به چیز دیگری فکر نمی کردم . " این مجموعی از دوران کاری برنابئو به عنوان مدیر ، مربی و بازیکن در رئال مادرید بود . تیمی که توانست آن را مبدل به بهترین باشگاه قرن بیستم کند .
او در 20 سالکی مدرک لیسانس حقوق خود را گرفت و پس از اتمام فوتبالش هم سراغ اقتصاد رفت . در سه مقطع مربی رئال مادرید شد . اول در سال 1926 که جای خوان کارسر را گرفت ، پریس هم دستیارش بود . سپس در سال 1928 که جای برناردو را گرفت و در نهایت در فصل 33-1932 که بین دوره های هرتزاکا و فرث ، مربیگری تیم را به عهده گرفت .
او سرپرست ، مدیر داخلی و عضو هیئت مدیره تیم شد تا این که در 15 سپتامبر 1943 مدیریت باشگاه را به عهده گرفت . در ابتدا تصمیم به تغییر ساختار درونی باشگاه و بازسازی های جدید گرفت . در اولین جلسه خود با هیئت مدیره گفت :" آقایان ، ما به یک زمین بزرگتر نیاز داریم و باید آن را بسازیم . " الوعده وفا . زمین جدید رئبال مادرید با گنجایش 75 هزار نفر ساخته شد .
کارهای بعدیش در اوایل دهه 50 بودند . در سال 1953 ، آلفردو دی استفانو ، بهترین بازیکن تاریخ رئال مادرید را خرید و سپس با همتی که کرد باعث احداث جام باشگاه های اروپا در سال 1955 شد ، تورنمنتی که شش سال آن را برد که اولی پنج بار پیاپی بود . همچنین بازیکنان بزرگی نظیر خنتو ، کوپا ، دیدی ، پوشکاش ، لوئیز دل سول و آمانسیو را به تیم اضافه کرد .
تحت هدایتش ، رئال مادرید 16 لالیگا و شش جام حذفی را هم برد .اما فقط در عرصه فوتبال نبود که موفق بود . به طور مثال در بسکتبال شش قهرمانی اروپا ، 19 لیگ و 18 جام حذفی کسب کرد . ریش سپید بزرگ رئال مادرید ، در 2 ژوئن 1978 ، 6 روز مانده به 83 سالگیش فوت کرد . او 66 سال به هر نحوی که می شد ، به رئال مادرید خدمت کرد .
خلاصه صفاتش
عشق : سانتیاگو برنابئو ، یک مرد عاشق پیشه بود . این یکی از اصلی ترین ویژگی هایش بود . همیشه سعی می کرد سرخوش باشد . او همیشه می گفت :" من آمده ام به رئال مادرید خدمت کنم ، نه رئال مادرید به من . "
اقتدار : می دانست که چطور با کارمندانش برخورد کند . همیشه سعی می کرد که با آنها متقدرانه برخورد کند و همه از او حساب می بردند . این باعث می شد که بتواند حسابی باعث پیشرفت وجهه رئال مادرید شود .
رصد اتفاقات : اولین خرید بزرگش لوئیز مولونی بود که کاملا اتفاقی آن را خرید . در روزنه لا وانگاردیای بارسلونا او را دید و یکی از نمایندگانش را فرستاد تا او را بخرد . یا برای اشتیلیکه هم همین طور بود . می خواست ویمر را بخرد اما شرایط عوض شد .
صمیمیت : او انسانیت و سخاوتمندی بالایی داشت و نگران شرایط بازیکنانش هم بود . سعی می کرد که شرایط خانواده های هر کدام از آنها را مد نظر داشته باشد و هر گونه مشکلی را برایشان حل کند .
تعهد : در سال 1950 ، پس از بازی با تیم لادیسلائوی مجارستان ، هواداران رئال همگی می خواستند ستاره این تیم ، کوبالا را بخرند . اما برنابئو گفت که این بازیکن قرارداد دارد . کوبالا گفت که اگر او را می خواهند باید دائوکیک ، برادرش را هم برای حضور در روی نیمکت به خدمت بگیرند اما برنابئو مخالفت کرد و کوبالا راهی بارسلونا شد .